پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و نهم
زمان ارسال : ۲۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
-تعطیله ارباب! بیرونبر داریم فقط.
گرشا جلو رفت:
-سلام، صبحبهخیر! واسه صبحونه هر چی دارید بدید میبریم.
-چیزی آماده نداریم. سفارش واسه ناهاره.
برگشت! دستش را پشت الیسا گذاشت و سمت در چرخیدند. معلوم بود صاحب رستوران مهماننواز است:
-بفرمایید یه چایی و نیمرو هست بزارم.
الیسا فورا پشت میز نشست و اجازهی مخالفت به گرشا نداد. مجبور شد همراهیاش کند. صندلی را عقب کشی
آمینا
00این دوتا مثل آدم نمیتونن دل بدن قلوه بگیرن باید تیشه بیارن اره ببرن😅😅